من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

عشق سرد...

و مـــن در عشـــق های ســـرد این خیابان

برهنه شده ام از هرچه عاشـــقانه بافته بودم.

کاش می دانستم پیراهنی به بزرگی ایـــن همه رویا

تن او که هیـــچ...

تن خــــدای او هم زار مـی زند.

کاش می دانستــــم گاهی عاشـــق تصــورات ذهنی

و قلم احساســمان در دیگـــری ها می شـــویم...

ورنـــه...

دنیای آدمــک ها کجا ...

و

عاشـــقانه هـای مـــن و تو کـــجا....!

عشق

پسرک دور حوض وسط حیاط می دوید و بلند بلند، آواز های نامفهوم می خواند.این کار هر روزه اش بود.زن که دیروز صاحبکار جدیدش برای عدم کارایی، اخراجش کرده بود، پس از دعوای مفصل با دخترکش به حیاط آمد و فریاد زد:« خفه شو بچه». پسرک با فریاد مادر گریه کرد. مادر اورا در آغوش گرفت. هرچه نبود مادر که بود. حتی اگر مردم می گفتند پسرکش شیرین عقل است. حتی اگر مردم می گفتند سروگوش دخترکش زیادی می جنبد... آخر یه چیزی وسط این سینه به نام قلب همیشه می تپد.حتی اگر خون هم به آن نرسد با عشق می تپد. عشق برای زندگی کافیست. همان همه چیز را درست می کند.حتی توانست مرد همسایه را به کمپ ترک اعتیاد ببرد و جوان مواد فروش سرکوچه را برای ازدواج با دختر مورد علاقه اش به توبه وادار کند.

دیوانه

ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ؟

ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ” ﻋﺸﻘﻢ ” ﺭﺍ…

ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻋﺸﻘﺖ ﮐﯿﺴﺖ؟

ﮔﻔﺖ : ﻋﺸﻘﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ !

ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻘﺖ ﺣﺎﺿﺮﯼ ﭼﻪ

ﮐﺎﺭﻫﺎﮐﻨﯽ؟

ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﻧﻤﯿﺸﻮﻡ ، ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ،

ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ، ﺩﻭﺭ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ، ﻭﻋﺪﻩ ﺳﺮﺧﺮﻣﻦ

ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ ، ﺩﺭﻭﻍ ﻧﻤﯿﮕﻮﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺧﻮﺍﻫﻢ

ﺩﺍﺷﺖ ، ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﻡ ، ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻤﺶ ، ﺑﯽ

ﻭﻓﺎﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ ، ﺑﺮﺍﯾﺶ

ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮ ﺩ،ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻭ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ

ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ، ﻏﻤﺨﻮﺍﺭﺵ ﻣﯿﺸﻮﻡ …

ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﻭﻟﯽ ﺍﮔﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ، ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ

ﻧﺪﺍﺷﺖ ، ﺍﮔﺮ ﻧﺎﻣﺮﺩﯼ ﮐﺮﺩ ، ﺍﮔﺮﺑﯽ ﻭﻓﺎﺑﻮﺩ ،

ﺍﮔﺮ ﺗﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ ﭼﻪ … ؟

ﺍﺷﮏ ﺑﺮ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ

ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ “ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ” ﻧﻤﯿﺸﺪﻡ ...

یادت باشد....

یادت ﺑﺎﺷﺪ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ..


ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ ،


ﺑﺮﺍﯾﺶ ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﯾﺎ ﺯﺷﺖ ..


ﭼﺎﻗﯽ ﯾﺎ ﻻﻏﺮ ...


ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺖ ﻣﯽﺟﻨﮕﺪ


ﺑﺎ ﻫﺮ ﻭﺳﯿﻠﻪ ﻭ ﺍﺑﺰﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﺑﺎﺷﺪ..


ﺑﺮﺍﯼ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻨﺖ ،


ﺑﺮﺍﯼ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﻫﻤﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﺪ ...


ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻣﺎﯾﻪ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ


ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺶ ... ﻣﺎﻟﺶ ... شخصییتش ...


حتی ﺁﺑﺮﻭ ﻭ ﺍﻋﺘﺒﺎﺭﺵ ...


ﻓﻘﻂ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺗــــــﻮ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﺎﺷﯽ

گاندی خطاب به نامزدش

خوب من! هنر در فاصله هاست...

زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم.

تو نباید آن کسی باشی که من می خواهم و من نباید کسی باشم که تو می خواهی.

کسی که تو می خواهی از من بسازی، یا کمبودهایت هستند، یا آرزوهایت.

من باید بهترین خودم باشم برای تو و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من. خوب من، هنر عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش ، نادیده گرفتن کمبودها....

زندگی است دیگر.

همیشه که همه رنگ هایش جور نیست.

همه سازهایش کوک نیست.

باید یاد گرفت با هر سازش رقصید،حتی با ناکوک ترین ناکوکش.

اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،حواست باشد به این روزهایی که دیگر بر نمی گردد.

به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند.به این سالها که به سرعت برق گذشتند.

به جوانی که رفت، میانسالی که می رود. حواست باشد به کوتاهی زندگی.

به زمستانی که رفت، بهاری که دارد تمام می شود کم کم.

ریز ریز ، آرام آرام، نم نمک...

زندگی به همین آسانی می گذرد.

ابر های آسمان گاهی می بارد، گاهی هم صاف است ، بدون ابر ، بدون بارندگی.


امروز از صبح هوا ابری بود و گاهی هم یه نم نم بارون داشتیم،هوای خنکی هست الان،واقعا تو تابستون یکم عجیبه!!!!!

آسمون دلتون همیشه آفتابی و بهاری


....

به هــم نمــی رســیـم ...!

امــا...

بهــتـریــن غــریـبه ات مــی مـانــم که تــو را هــمیشـه دوســت خـواهــد داشـت...!

دلــم گــرفـتـه از ایـن شـهـر کــه آدم هـایـش ، هـمـچـون هـوایـش نـاپـایـدارنـد...

گــاه آنـقــدر گــرم کـه نـفـسـت مـی گـیـرد...

گــاه چـنــان ســرد کـه بدنـت مـی لـرزد....!

مـن و تــو هیــچــوقـــت «مـــا» که نشـدیــم هیـــچ ...

مـن نیـمـی از خودم را هم باختم....!