من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد...

و این منم

زنی تنها

در آستانه فصلی سرد

در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین

و یأس ساده و غمناک اسمان

و ناتوانی این دستهای سیمانی

 

 

 

زمان گذشت

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

 ساعت چهار بار نواخت

امروز روز اول دی ماه است

من راز فصلها را میدانم

و حرف لحظه ها را میفهمم

نجات دهنده در گور خفته است

و خاک ، خاک پذیرنده

اشارتیست به آرامش

 

 

زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت

 

ادامه مطلب ...

دلتنگی

و یه شبایی مثل امشب، تو دلم به خودم میگم کاش هیچوقت تموم نمیشد. عجیب حس دلخواهمو دارم. در عین حال از تموم شدن تعطیلات آخرهفته ناراحتم. این آرامشی که توی خونه دارم فقط... اتاقم ،گرمای مطبوعی که توی این هوای سرد داره،لیوان شیر گرم، صدای تیک تیک ساعت توی سکوت محض قبل از خواب، عطر خوشمزه ناهار دستپخت مامان، همه دوباره فردا تموم میشن.

برعکس خیلیا که عدد 3 رو نحس میدونن، 3عدد شانس منه...

و تبدیل میشم به همون دانشجویی که دغدغه ش کارکردن روی مقاله ش، امتحانای میانترمش، ثبت نام ارشد، و ... این چیزا هست.

با غذای سلف و دیر رسیدن به سرویس و کوهی از لباسای کثیف. تنها تفریحم: هفته ای یه دونه فیلم.

ولی خیلی چیزا تغییر کردن. کم کم دارم غریبه میشم.


::خدایا به خاطر همه نعمتای کوچیک و بزرگت شکر!

زندگی جدید

توی زندگی هرکدوم از ما آدما، یه سری هستن که میان و زود میرن. گاهی از بعضیاشون یه خط عطر باقی می مونه...

ولی....

تصمیم گرفتم خودمو ببخشم..

یه شروع جدید..

کارای جدید...

آدمای جدید..

راه های جدید...

و  یه زندگی جدید...

there's no turning back!


خدایا بازم شکرت.. من از رو نمیرم.. این یه بارم دستمو ول نکن...