من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

دلتنگی

یک جایی؛ در یک لحظه ای آدم در دلش دل تنگی را خاک می کند. دیگر به سراعش نمی رود. برایش کاری نمی کند. حبسش می کند گوشه ای. دست و پایش را می بندد به چیزی....بعد بلند می شود ؛یک چایی می ریزد و احمقانه به آدم های جدیدی که وارد زندگی اش شده اند می خندد – اگر بنشیند در فلان کافه ی فلان خیابان روبروی دل تنگی اش حرفی برای گفتن ندارد.وقتی می داند دل تنگی اش برای آ‌دمی است پیش از آن شب – آن روز – آن ساعت.....

خوددرگیری مزمن2


چندیست کز تهی سرشارم...

سلام!

امیدوارم حال دلتون خوب باشه! ایام به کامتون و آرزوهاتون دقیقا کنارتون... شدم مثل این مجریای تلویزیون، که به زور میخان به مخاطباشون امیدواری بدن و بگن که زندگی شیرین است. زندگی شیرینه، اما بستگی داره که چطور بهش نگاه کنی و چطور زندگی ش کنی... بعضی ها انگار از همون اول زندگیشون خوشبخت به دنیا میان، می دونم الان اولین کسی که این حرفم رو زیر سوال می بره خودمم که میگم پس نقش تلاش چیه؟ کسانی که برای اهدافشون تلاش می کنن و سختی می کشن تا به چیزی که بخان برسن چی؟ اما خب... بازم دقیقا اولیم کسی که این حرف رو نفی می کنه خودمم.،  شاید دوباره درگیر یه خوددرگیری شدم، خود درگیری که تمام این روزام رو پر کرده، که چی؟ به سوی چی؟ که تهش و آخرش هم بااز فقط خودم باشم و خودم؟ نمیشه که... امکان نداره، ...

تو زندگی یه چیزایی، یه نعمت هایی هست، که هم برای عطا، هم برای ندادنش استثنا وجود داره، یه سریا انگااار به قول معروف نظر کرده اند... هــــــــــــــی... خدا به داد اون غیرنظر کرده ها برسه که گاهی به هر دری می زنن فرجی نمیشه..

چشمه ها طوری خشک شدن که انگااار از روز اول هیچ آبی روی زمین وجود نداشته.. فقط خشکی بوده و بیابون... بدون زندگی حتی یه خار...

راستش این روزا حوصله هیچیو ندارم... راهمو گم کردم.. دیگه حتی اون نوری که از اون دورهااا سوسو می زد رو هم دیگه نمیبینم....

حیران مانده ام در این بیابان که جنبده ای در آن زیست ندارد...

برام دعا کنین... شاید هرچیزی که تا الان ساختم رو خراب کنم دوباره از صفر که نه، از زیر صفر شروع کنم.


::آرزوی بهترین ها رو براتون دارم

::خودم می دونم چرت نوشتم. ولی حالم خوب نیست