من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

خوددرگیری مزمن2


چندیست کز تهی سرشارم...

سلام!

امیدوارم حال دلتون خوب باشه! ایام به کامتون و آرزوهاتون دقیقا کنارتون... شدم مثل این مجریای تلویزیون، که به زور میخان به مخاطباشون امیدواری بدن و بگن که زندگی شیرین است. زندگی شیرینه، اما بستگی داره که چطور بهش نگاه کنی و چطور زندگی ش کنی... بعضی ها انگار از همون اول زندگیشون خوشبخت به دنیا میان، می دونم الان اولین کسی که این حرفم رو زیر سوال می بره خودمم که میگم پس نقش تلاش چیه؟ کسانی که برای اهدافشون تلاش می کنن و سختی می کشن تا به چیزی که بخان برسن چی؟ اما خب... بازم دقیقا اولیم کسی که این حرف رو نفی می کنه خودمم.،  شاید دوباره درگیر یه خوددرگیری شدم، خود درگیری که تمام این روزام رو پر کرده، که چی؟ به سوی چی؟ که تهش و آخرش هم بااز فقط خودم باشم و خودم؟ نمیشه که... امکان نداره، ...

تو زندگی یه چیزایی، یه نعمت هایی هست، که هم برای عطا، هم برای ندادنش استثنا وجود داره، یه سریا انگااار به قول معروف نظر کرده اند... هــــــــــــــی... خدا به داد اون غیرنظر کرده ها برسه که گاهی به هر دری می زنن فرجی نمیشه..

چشمه ها طوری خشک شدن که انگااار از روز اول هیچ آبی روی زمین وجود نداشته.. فقط خشکی بوده و بیابون... بدون زندگی حتی یه خار...

راستش این روزا حوصله هیچیو ندارم... راهمو گم کردم.. دیگه حتی اون نوری که از اون دورهااا سوسو می زد رو هم دیگه نمیبینم....

حیران مانده ام در این بیابان که جنبده ای در آن زیست ندارد...

برام دعا کنین... شاید هرچیزی که تا الان ساختم رو خراب کنم دوباره از صفر که نه، از زیر صفر شروع کنم.


::آرزوی بهترین ها رو براتون دارم

::خودم می دونم چرت نوشتم. ولی حالم خوب نیست

نظرات 3 + ارسال نظر
بانوووو جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 11:39

سلام ابجی خوبی عزیزم؟چیزی شده؟؟؟
امیدوارم خیلی زود حالت خوب بشه گلم.البته از تو چه پنهون خودمم دچار خوددرگیری های شدیدم این روزا

سلام عزیزدلم.. فهیمه جونم.
مرسی عزیزم. ای واای توچرا؟ خوددرگیری مزمنه هااا. اگه بیاد دیگه سخته رفتنش
وبلاگت چی شد پس؟

امین سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 07:39 http://pll.blogsky.com

سلام مهنا
خوبی دختر
نیستی
کمتر هم بروز میکنی وبتو
خیلی اومدم ولی تغییری توی نوشته هات ندیدم
با این قالب عجیب و غریب وبلاگت
مهنایی چیزی شده حالت خوب نیست بهم بگو خب
چی شده ، چی شدی تو دختر
مرسی سر زدی میدونی که خیلی خوشحال شدم
راستی تو درست تموم شده است یا نه
یادم رفته مهنا

سلام. مرسی تو خوبی امین؟
آره. متاسفانه ....
از نظر روحی خیلی به هم ریخته ام، میشه گفت سر چند راهی ام، از دوتا راه دیگه گذشته.
خاهش میشه دوست خوبم. منم همینطور.
نه. من از روز شنبه ترم ششمم شروع میشه. سال سومم.

بهارنارنج سه‌شنبه 6 بهمن 1394 ساعت 00:18

سلام..سلام
چه خوب که آپ کردی..بابا یه هو می ری نمی گی دلی می تنگه برات:)
بازم چه خوب نوشتی...یه جور صمیمی و خوب می نویسی که طرف حس می کنه کنارته. و داره به حرفات گوش می ده:)
چای حال دل را خوب می کند..بریزم برات؟:)

سلام عزیزم
نوشتن من دیر و زود داره، ولی سوخت و سوز نداره، اینجا هست که می تونم حداقل یه اپسیلون از اون چیزی که توی دلم هست رو بریزم بیرون... این روزا هم که متاسفانه هم غرنامه می نویسم...
چای اگر کنار دوست باشد چرا که نه؟ اونم دوست خوبی مثل تو!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد