من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

من و خودم

روزی دوباره، امید دوباره برای ادامه ای بهتر، فبعزتک یا جمیل

زندگی جدید

توی زندگی هرکدوم از ما آدما، یه سری هستن که میان و زود میرن. گاهی از بعضیاشون یه خط عطر باقی می مونه...

ولی....

تصمیم گرفتم خودمو ببخشم..

یه شروع جدید..

کارای جدید...

آدمای جدید..

راه های جدید...

و  یه زندگی جدید...

there's no turning back!


خدایا بازم شکرت.. من از رو نمیرم.. این یه بارم دستمو ول نکن...

بدون عنوان2

و بالاخره نمره های شعر وارد کارنامه شد..استاد محترم لطف نمودند لیست رو گذاشتن جلوشون و از اول تا آخرش به جز 3 4 نفر دیگه به همه 10 داده.تاحالا 10نگرفته بودم که اونم دیگه گرفتم. باز خداروشکر که استاد معتقد بود شعر واسه رشته ما اضافی هست و همه رو حتی با همین 10 پاس کرد، وگرنه مجبور بودیم ترم های بعد دوباره این درس رو بگیریم.(خدایا این استادای معده ای رو از ما نگیر)

دیشب یکی از دوستایی که توراهنمایی با هم همکلاس بودیم رو پیدا کردم. واقعا واسه ش خوشحال شدم که تو زمینه شعرش به حدی پیشرفت کرده که حالا دیگه آموزش میده و همچنین اگه جراح قلب نشد ولی الان داره تو رشته مهندسی پزشکی تحصیل می کنه...

دیگه اینکه....

کاش ما آدما گاهی اوقات به جای اینکه به خاطر قضاوت کورکورانه خودمون راجع به یه مسئله یا یه گروه کلا چشمامون رو ببندیم و منطق رو بذاریم کنار، یکم واقع بینانه فکر می کردیم و جنبه های خوب اون رو هم در نظر می گرفتیم. هیچ چیز و هیچ کس بد مطلق نیست. چرا ماها اگه دیدیم یه نفر یه کار اشتباهی رو انجام میده به این فکر نمی کنیم که اولین کسی که از این اشتباه رنج می بره، خود فاعل فعل هست. هرچقدرم که بخواد تظاهر بکنه که به بد بودنش افتخار می کنه... آفریننده تمام کائنات خداست پس همه ذات خدایی دارن، همون مریضای گناهکار اگه به صدایی که از همون اعماق و ته ته وجودشون به گوش می رسه دقت کنن میبینن اونا هم ظرفیت خوب بودن رو داشتن...

نذاریم روحمون سیاه شه. چون سیاهی همه چی رو توی وجود خودش حل می کنه.اگه سیاه باشی خیلی راحت می تونی هزار رنگ توی خودت داشته باشی و بقیه فقط سیاهیتو میبینن. .ولی سفید بودنه که سخته.سفیدی یه رنگیه. اگه بتونی سفیدیتو نگه داری هنر کردی وگرنه سیاهی رو که همه می تونن.

دل دل خوش

الان دقیقا تو همون پوزیشن و موقعیتی هستم که دوسش دارم... شبه.ساکته. هندزفری تو گوشم و فقط یه آهنگ تکرار میشه.

سحر .دختری که اگه وجودش خیالی نبود حداقل مطمئنم داستانش خیالی بود. داستانی که به واسطه حضورش حق انتخاب از من گرفته شد.

نادیده گرفته شدم.. چون نادیده گرفتم..

دیر به خودم اومدم...

کاش زندگی یه حا واسه دور زدن داشت. چون دقیقا از یه جایی به بعد دیگه انگیزه ای نداری ولی مجبور به ادامه هستی

نمی دونم هدفم چیه..نمی دونم واسه چی اینقدر تلاش می کنم تا موفق بشم... آخرش که چی؟که یه افرادی مثل سامو وقتی دیدن از اونا بهتری سعی کنن سر از کارات در بیارن همه جا با حرفاشون بخوان شخصیتتو تخریب کنن؟

تلاش کنم.. دکترا بگیرم که چی؟ که بازم یکی از نزدیکترین افراد زندگیم بخواد بهم بگه این چیزا رو دیگه همه دارن و اصلا مهم نیست..

که یه بنده خدا فقط به خاطر ترجمه یه کتاب رابطه ش رو باهات بهتر کنه؟..

به خودم میگم بابا بیخیال، به بقیه چی کار داری؟ فقط به خودت فک کن.. دلت راضی بشه.. بسه...

خودم دلمو به این چیزا عادت دادم تا با این چیزا قانع و راضی باشه. با بهترین ها..

وگرنه اونوفتا دل من با یه لیوان نسکافه و یه عصر پاییزی دنیا رو داشت...

الان چند وقته به خاطر دلم نسکافه نخوردم؟ ...

امروز تو اینستا یه جمله در مورد دی ماهی ها خوندم: یه دی ماهی نمی دونه چرا..اما حتما باید موفق باشه

چند شب پیش که خیلی دلم گرفته بود.. وقتی دیدم جز یه نفر (زهره) هیشکی رو ندارم که باهاش حرف بزنم دلم واسه خودم سوخت.. چون به اونم نمی تونستم زنگ بزنم...

نهایت کاری که تونستم بکنم این بود که یه کتاب از ترم قبل بردارم و هی پرت کنم به دیوار.پری هم وقتی دیوونه بازیمو دید خوشش اومد و باهام همراه شد.


:: نوشتن این پست یه ساعت طول کشید...

:: این روزا خودم خیلی داره بدقلقی می کنه... باید تکلیفمو باهاش مشخص کنم.



قدر لحظات را بدانیم

ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﺭﺍ اگر ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺭﺩ؛

این زمان....

ﻣﯿﺸﻮﺩ آن زمان .....

ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺑﺴﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﯾﺦ ﮐﺮﺩﻩ ﯼ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ

ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ
ﺩﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ،
و ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﻗﻨﺪ ﻭ ﺷﮑﻼﺗﯽ
ﺑﻪ ﻣﺬﺍﻕ ﻫﯿﭻ ﻃﺒﻌﯽ ﺧﻮﺵ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ..

ﺧﻮﺭﺩﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ،

فرصت..

ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﺑﮕﺬﺭﺩ

ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻣﺜﻞ ﺁﺏ ﺗﻨﮓ ﻣﺎﻫﯽ
ﮐﻪ ﺑﻪ ﻭﻗﺘﺶ ﻋﻮﺽ ﻧﺸﻮﺩ
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺁﻥ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﻢ ، ﻣﺎﻫﯽ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ …
ﻗﺪﺭ لحظات ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧیم.
زندگی منتظر هیجکس نمی ماند...
هنوز هم می شود از نو شروع کرد …

ببخش...

گاهی باید فرو ریخته شوی برای "بنای جدید"
ببخش خودت را
برایِ تمامِ راه های نرفته...
برایِ تمامِ بی راه های رفته...
ببخش، بگذار احساست
قدری هوایی بخورد!
گاهی بدترین اتفاق ها
هدیه ی زمانه و روزگارند...

خسروشکیبایی

خسرو شکیبایی چه زیبا گفت:

تا زنده ای در برابر کسی که به خودت علاقه مندش کردی مسئولی... مسئولی در برابر اشکهایش، در برابر غمهایش، در برابر تنهاییش... اگر روزی فراموشش کردی دنیا به یادت خواهد آورد...

گاهی باید نبخشید کسی را که بارها او را بخشیدی و نفهمید، تا این بار در آرزوی بخشش تو باشد! گاهی نباید صبر کرد باید رها کرد و رفت تا بدانند که اگر ماندی رفتن را بلد بوده ای! گاهی بر سر کارهایی که برای دیگران انجام میدهی باید منت گذاشت تا آنرا کم اهمیت ندانند! گاهی باید بد بود برای کسی که فرق خوب بودنت را نمی داند! و گاهی باید به آدمها از  دست دادن را متذکر شد! آدمها همیشه نمی مانند یکجا در را باز میکنند و برای همیشه می روند...

گاهی یک نفر 

با نفس هایش

بانگاهش

باکلامش

با وجودش

با بودنش....

بهشتی میسازد از این دنیا برایت

که دیگر بدون او

بهشت واقعی را هم نمیخواهی...